وسواس

درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)

متن حديث:

ترجمه:

اى على سه چيز از وسواس است: 1ـ خوردن خاك; 2ـ چيدن ناخن با دندان; 3ـ خوردن (جويدن) ريش.

تفسير:

وسواس به معناى هر كار غير عادى است كه فرد يا افرادى كار غير معقول و معمولى انجام مى دهند. وسواس به معنى شك و ترديد هم، شعبه اى از همين كارهاى غير عادى است; مثلا دستش را زياد آب مى كشد يا در وقت يا در باز و بسته بودن در و... شك مى كند و گاهى اين شك تبديل به وسوسه در عقايد مى شود.
براى شناخت بهتر اينگونه افراد نظر شما خواننده عزيز را به مقاله كوتاهى را كه يكى از روانشناسان در روزنامه ايران نوشته است جلب مى كنم:
بسيارى از افراد عادى مسائلى از قبيل بستن شير آب، كليد برق، درب منزل، شير گاز را يك يا دو بار در روز كنترل مى كنند، اما نمى توان اين گونه دقتها را به عنوان رفتارى وسواس آميز تلقى كرد، اين رفتارها وقتى بيمارگونه جلوه گر مى شود كه وقت زيادى از فرد را اشغال كند و مزاحم ساير اعمال وى گردد. به عنوان مثال: اگر شخص خود را ملزم ببيند كه شير گاز را سه بار كنترل كند و يا پس از ترك منزل به طور مكرر از بسته شدن در ورودى اطمينان حاصل كند، احتمالا از نوعى عارضه وسواس در رنج است.
البته مسائل ياد شده را بايد از حواس پرتى و فراموشى ناشى از مشغله زياد زندگى روزمره متمايز كرد; چرا كه يك وسواسى انجام يك عمل را به خوبى در خاطر دارد. اما همواره درگير يك ترديد ملال آور و بيمارگونه است. نكته جالب توجه اين جاست كه بيمار كاملا به غير ضرورى بودن اين اعمال واقف است و حتى در خود نوعى مقاومت در برابر انجام اين اعمال نيز احساس مى كند، اما توان مقابله با اين شك و ترديد بيش از حدّ را ندارد و مغلوب آن مى شود چرا كه در غير اين صورت، در فرد نوعى احساس ترس همراه با اضطراب به وجود مى آيد كه مسلما براى او رنج آور است:
وسواس بر دو قسم است: اعمال وسواسى، افكار وسواسى.

اعمال وسواسى:

اعمالى تكرارى اند كه طبيعتى عادّى و روزانه دارند. همچنان كه قبلا نيز متذكر شديم، بيمار، على رغم اين امر كه به عنوان اعمالى غير ضرورى در مقابل آنها مقاومت مى كند، خود را مجبور به انجام آن مى بيند.
تميز بودن افراطى، يك علامت وسواس است. اين امر معمولا به صورت شست و شو و يا حمام كردن بيش از حد تظاهر مى كند. به فرض اگر بيش از دوبار در روز حمام كند و يا آن قدر دست خود را بشويد كه پوست دستش قرمز و حساس شود، بايد مشكوك به علايم وسواس شد و يا در زنان خانه دار، اگر جارو، نظافت، گردگيرى و شست وشوى ظروف نه تنها در روز بلكه به شب نيز كشيده شود، به طور قطع غير طبيعى و بيمارگونه است.
برخى از اعمال وسواسى به صورت آيين در مى آيند. مثل احساس اجبار در شمارش اعداد پشت چراغ قرمز، يا شمارش موزاييك هاى پياده رو، يا لمس نمودن تيرهاى چراغ برق. گاه ممكن است اين آيين ها بخش وسيعى از ساعات بيدارى فرد را به خود اختصاص دهد.

افكار وسواسى:

افكار وسواسى را مى توان به عنوان افكارى تكرارى، مهاجم و غير قابل قبول تعريف كرد كه به طور مكرر و على رغم اراده فرد، خود را به ذهن او تحميل مى كنند كه ممكن است ناخوش آيند، شرم آور نگران كننده و يا وحشتناك باشند. ساده ترين نوع اين افكار، تصاوير و يا كلماتى هستند كه على رغم ميل شخص به ذهن او هجوم مى آورند. مانند مادرى كه دچار اين فكر شده بود كه كودكش پس از ترك منزل آسيب خواهد ديد، خصوصا كه تصوير ذهنى اين موضوع او را رها نمى كرد.
در برخى از موارد افكار وسواسى بيمار همراه با احساس گناه است كه مبادا كارى انجام داده كه نتيجه وحشتناكى به دنبال داشته باشد. مرد جوانى پس از ترك منزل، نگران بود كه مبادا سيگار روشن را در جايى گذارده باشد كه باعث آتش سوزى و از بين رفتن خانه شود.
خصوصيت اصلى در افكار وسواسى ، وجود يك انگيزه غير منطقى براى انجام عملى خاص است. اما اين انگيزه هر چقدر هم قوى باشد در مرحله احساس باقى مى ماند و به اجرا در نمى آيد. به عنوان مثال مردى به طور مداوم انديشه به قتل رساندن همسرش او را آزار مى داد. در نتيجه سعى مى كرد تا حدّ امكان از او دورى گزيند و يا مردى با ديدن چاقو انگيزه در او بيدار مى شد كه به فرزند و همسرش آسيب برساند، به اين دليل از نگاه كردن به چاقو اجتناب مى ورزيد و يا آنها را پنهان مى كرد تا بدين وسيله از افكار نامطبوع بكاهد.
جوانى از ترس اين كه مبادا به هنگام گذر از پل عابر پياده، كسى را از بالا به پايين پرت كند مجبور بود هميشه دستهاى خود را چسبيده به بدن نگاه دارد. و يا فرد ديگرى همواره نگران بود كه ميكروبهاى دست او ديگران آلوده كند به همين دليل مكررا دستهاى خود را مى شست.(1)

خصوصيات بارز شخصيتى وسواسى:

اكثر بيماران وسواسى خصوصيات بارز شخصيتى دارند كه به طور خلاصه عبارتند از:
لباسهاى فرد وسواسى مرتب و تميز است و آراستگى خاصى دارد. مى كوشد خود و محيطش را كنترل كند. اين كنترل دايم و شديد سبب مى شود كه نتواند به طور طبيعى با مردم ارتباط عاطفى داشته باشد و در نتيجه براى برقرارى رابطه با ديگران، يك سلسله قواعد و رفتارهاى خاصى ايجاد مى كند. در برخورد با مسايل زندگى محافظه كار، جدى، مصمم، كمال طلب، متفكر، اهل منطق و استدلال است و مى كوشد كه تحت تأثير هيجانات قرار نگيرد. اغلب استوار، با وجدان و قابل اعتماد است. از انعطاف بى بهره، خلاقيّت و قوه تخيّل وى كند و همچنين داراى عواطف محدود مى باشد. بنابراين، از لحاظ ظاهرى خشك و بى عاطفه به نظر مى رسد.
فرد وسواسى به شعار «جايى براى هر چيز، هر چيز در جاى خود» معتقد است. به نظافت، مرتب بودن، وقت شناسى، بسيار اهميت مى دهد. احساس خوشايندى نسبت به افرادى كه رفتارشان مطابق ميل او باشد دارد و در مقابل افرادى كه باب ميل او رفتار نمى كنند، سرسخت، لجوج، خودرأى است. دوستدار عدالت و وفادارى است، از حقوق خود مواظبت مى كند و در امور عادّى خسيس است و گمتر با افراد شريك مى شود.
هر چند اين گونه اشخاص، فاقد احساس ترس از مردمند، ولى در بروز احساسات گرم و محبت آميز، دچار محدوديّتند، بيمار با اصرار مى كوشد افكار، اعمال و سليقه اش را به ديگران تحميل كند كه خود باعث دور شدن اطرافيان از او مى شود. البته بايد اضافه كرد كه الزاما يك فرد وسواسى، كليه صفات مذكور را ندارد.

چگونگى شروع بيمارى وسواس:

بيمارى وسواس معمولا در زمان بلوغ و يا اندكى پس از آن شروع مى شود. در اكثر موارد بيمارى قبل از سن پانزده سالگى شروع مى شود ولى قبل از سن ده سالگى هم فراوان ديده مى شود. در عده كمى نيز علايم بيمارى پس از دهه چهارم بروز مى نمايد.
از لحاظ ابتلاء به اين بيمارى، بين زن و مرد تفاوتى وجود ندارد. درصد زيادى از بيماران وسواسى به صورت مجرد باقى مى مانند. تحقيقات نشان مى دهد كه ميزان بروز وسواس ، در افراد طبقات بالاى جامعه و اشخاص با هوش و تحصيل كرده بيشتر از بقيه جمعيت است. همچنين والدين اين افراد در مقايسه با مردم عادى، وسواس بيشترى از خود نشان مى دهند و حتى خصوصيات وسواسى در اقوام نزديك اين افراد بيشتر است.
شواهد موجود حاكى از آن است كه بيماران مبتلا به وسواس، بيشتر متعلق به خانوادهايى اند كه پدر و مادران سختگير، كمال طلب، خرافى، تميز، دقيق و كم تحمل در برابر بى نظمى و سرو صدا دارند.
معمولا انتظارات و توقعات آنها از كودكانشان غير معقول و بدون درنظر گرفتن استطاعت جسمى و روانى آنهاست. عقايد و سليقه خود را به كودك تحميل مى كنند و بدين ترتيب حق انتخاب را از كودك مى گيرند.
اما با توجه به اين نكته كه «پيشگيرى بهتر از درمان است» بايد حداكثر سعى خود را در اين امر مبذول داريم كه زمينه ابتلا به بيمارى را در محيط خانواده به كمترين حد برسانيم. در رفتار و گفتار خود با فرزندان كمال توجه و دقت را داشته باشيم و همواره به آزادى سليقه و استقلال فكر انها احترام بگذاريم.
از نظر روانى وسواس نوعى بيمارى روانى است كه درجات مختلفى دارد. وسواس در دوران بلوغ ـ كه دوره انتقالى است; انتقال از تقليد محض به استقلال فكرى است ـ بيشتر عارض مى شود; منتها در بعضى فاصله بلوغ فكرى آنان با بلوغ جسمانى بسيار است و حالت وسواس آنها به عقب مى افتد و در بعضى وسواس همزمان با بلوغ پيدا مى شود. بسيار شنيده ام كه بعضى از افراد گرفتار وسواسهاى عجيبى شده اند و خود من هم در دوران بلوغ ـ كه تازه طلبه شده بودم ـ به وسواس شديدى مبتلا شده بودم. در آن مرحله از وسواس، حتى در وجود خودم هم شك مى كردم. يادم مى آيد در وقت نماز صبح ـ به هنگام ماه مبارك رمضان ـ خيلى دير به وقت يقين پيدا مى كردم آن وقتى كه اطمينان مى يافتم باز شك مى كردم كه آيا آفتاب زده است يا نه؟ وقتى يقين مى كردم كه صبح شده با استصحاب عدم طلوع آفتاب نماز را به جا مى آوردم. يا بعضى از افراد نقل مى كردند: وقتى به حمام مى رفتند (موقعى كه حمامها خزينه اى بود) باز شك مى كردند كه آيا سرشان زير آب رفته است يا نه؟
براى راه يابى به درون افراد وسواسى، بايد به نكات زير توجه داشت:
1ـ به شخصيّت آنان احترام گذارده شود و تحقير و ملامت و مسخره نشوند; چون اگر به شخصيّتشان اهانت شود نتيجه معكوس مى دهد و در وسواسشان پا برجاتر مى شوند.
2ـ بايد اعتماد آنان را جلب كرد. به گونه اى با او برخورد شود كه بفهمد شما مشكل او را درك مى كنيد. وقتى افراد وسواسى به سراغ من مى آيند، به آنان مى گويم: مى دانم چون من از شما بدتر بودم.
3ـ با آنان همدردى كنيد. زمانى كه در نجف بوديم، يكى از علماى بزرگ شيرازـ كه رحمت خدا بر او باد ـ مطلبى را نقل مى كرد كه براى من درس شده بود. آن بزرگ گفته بود:
ما كنار شط فرات ـ كه جمعى از طلاب نيز آنجا بودند ـ نشسته بوديم يكى از اين طلاب وسواسى داخل آب شد و مى خواست خودش را آب بكشد و نماز بخواند. او از افرادى كه بودند مى پرسيد: آيا من داخل آب رفتم يا خير؟ آنان
مى خنديدند و مى گفتند: نرفتى. و اين بيچاره مردد مانده بود وقتى چشمش به من افتاد، گفت: اين آدم مورد اعتمادى است، اگر بايستد و بگويد كه من زير آب رفتم، قبول مى كنم. من ايستادم و نگاه كردم و ديدم كه زير آب رفت حتى نيم مترى هم بيشتر از معمول. موقعى كه بالا آمد، گفتم: كمى از سرت بيرون بود گفت: تو راست مى گويى. دوباره زير آب رفت و بالا آمد. گفتم: به اندازه يك پنج ريالى بالا بود. مرتبه سوم كه زير آب رفت، گفتم: حالا تمام بدنت زير آب رفته است. آمد بالا و به من گفت: خدا پدرت را بيامرزد.
از اين جريان مى توان نتيجه گرفت كه وسواسى به فردى كه با او همكارى مى كند و چند مدتى با او همراه مى شود، اعتماد پيدا مى كند و آن وقت هر چه اين شخص بگويد مى پذيرد و در اين مسئله، مهم اين است كه انسان بتواند به نحو مطلوب و معقولى اعتماد آنها را به خود جلب كند، چو ن با جلب اعتماد مى تواند در او نفوذ كند.

عواملى كه موجب انصراف از وسواس مى شود:

1ـ افراد وسواسى، افرادى هستند كه وقت اضافى براى فكر كردن دارند كه اگر اين وقت ـ با هر وسيله صحيحى پر شود ـ از وسواس خلاصى مى يابند; مثلا وسواسى هايى كه به سفر مكه مى روند اصلا يادشان مى رود كه وسواس داشته اند; چون اشتغالهاى ذهنى نمى گذارد كه به وسواس بينديشند و همين اشتغال ذهنى، مانع بسيارى از انحرافهاست زيرا هرچه انسان بيشتر فكر كند وسواس او عميق تر و ريشه دارتر مى شود.
2ـ بى اعتنايى مهمترين راه علاج وسواس است. همان گونه كه در روايات وارد شده است. تعبير بسيار جالبى در روايت وجود دارد:«يتعوذ بالله من الشيطان; اگر به شيطان رو بدهى عادت مى كند»(2) و اگر بى اعتنايى كردى و دست ردّ به سينه او زدى، نوميد مى شود و ديگر فرد گرفتار وسواس نمى شود. و در وسواس هر چه انسان بيشتر فكر كند وسواس او عميق تر و ريشه دارتر مى شود.
كسى مى گفت: من در نماز نمى توانم نيّت كنم، كسى كه همراه او بود به او گفت: آيا سخن من را از نظر شرعى قبول دارى؟ وسواسى گفت: بله. گفت: من از امروز نماز بدون نيّت را بر تو واجب مى كنم و به عدم نيّّت مقيّد باش.
بعد از چند روزى اين وسواسى گفت: رفتم نماز بخوانم ديدم نيّت خودش مى آيد. اين اثر همان بى اعتنايى است.

مهمترين شاخه وسواس:

از همه شاخه هاى وسواس مهمتر وسواس در عقايد است: بعضى ها كتابهاى مختلف فلسفى و همچنين فلسفه هاى الحادى و مادى را مطالعه مى كنند و آن گاه گرفتار انبوه اشكالات و وسوسه در اصول و فروع مى شوند، در اين گونه موارد چه كنيم؟

توصيه هاى ما در اين گونه موارد:

1ـ تعطيل كردن مطالعات: مثلا مدت يك يا دو ماه، مطالعات را در اين گونه موارد تعطيل كند، چون هرچه اين مطالعات بيشتر مى شود، وسوسه هاى شيطان هم بيشتر مى شود. و انسان در اين گونه موارد با كنار گذاشتن آن گونه مطالعات، مقدارى آرامش فكرى پيدا مى كند و آن گاه يك مشغوليت ذهنى مناسب برايش فراهم كنيد و سپس از او سؤال كنيد كه مثلا ريشه اصلى اشكالات شما در كجاست؟ اما در غير اين صورت، تا زمانى كه به مطالعاتش ادامه مى دهد و اشتغال ذهنى مناسبى هم ندارد و خودش را خسته مى كند، به هيچ وجه نمى تواند عقده هاى فكرى خود را حل كند.
البته اين سخن را بر اين حمل نكنيد كه اصلا به اشكالاتش اعتنا نكند، خير، بلكه بايد به شكل منطقى بدان بپردازد و بالاتر از همه اين ها در اين گونه موارد، مسله توسل است كه مى تواند خلاء ذهنى را پر و انسان را نورانى نمايد. در روايت آمده است: اگر شيطان شما را در عقايد وسوسه مى كند، لا حول ولا قوة الا بالله بگوييد، چون اين ذكر براى جلوگيرى از وسوسه هاى شيطان بسيار مهم است. چون ذكرى است كه مشتمل بر دو مطلب است: هيچ حول و حايل و پناهى در مقابل ضررها و هيچ قوه اى در مقابل منافع، جز خدا نيست.
شيوه هاى درمان وسواس با استفاده از آيات قرآن مجيد وروايات معصومين(عليهم السلام):
وسواسى بى ثبات و نااستوار است بنابراين، نياز مبرم و فراوانى به پناهگاهى دارد تا با اتكا به آن ثبات و آرامش پيدا نمايد و توكل به خداوند از جمله اينهاست. در قرآن مجيد آمده است: «اِنَّه لَيسَ لَهُ سُلطان على الَّذينَ آمَنوا وعلى رَبِّهم يَتَوَكَّلونَ; شيطان بر كسانى كه ايمان دارند و بر خدايشان توكل مى كنند تسلط ندارد».(3)
درحديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است: «أَنَّهُ قالَ قالَ اِبليسُ: خَمسَةُ أَشياءلَيسَ لى فِيهنَّ حيلَةُ وَ سائِرُالنّاسِ فِى قَبضَتى: مَنِ اعتَصَمَ بِاللّهِ عَن نيَّة صَادِقَة وَاتَّكَلَ عَلَيهِ فِى جَميعِ أُمورِهِ ...; شيطان گفت: همه مردم، در چنگ من هستند، مگر پنج دسته كه مرا بر آنها راهى نيست: الف) كسى كه با نيت راستين به خداوند بياويزد و به او توكل كند ،...»(4)
از جمله راههاى زدودن وسوسه، گفتن ذكرهاى خاصّى است كه در قرآن و روايات به آنها اشاره شده است، در قرآن مجيد آمده است: «اِنَّ الَّذينَ اتَّقوا اِذا مَسَّهُم طائِف مِنَ الشِّيطانِ تَذَكَّروا فَاِذا هُم مُبصِرون; پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد(خدا و پاداش و كيفر او)مى افتند; و(در پرتو ياد او، راه حق را مى بينند و) ناگهان بينا مى گردند.»(5)
و همچنين در وسايل الشيعه آمده است:
«قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله): اِنَّ آدَمَ شَكا اِلَى اللّهِ ما يَلقىَ مِن حَديثِ النَّفسِ وَالحُزنِ فَنَزَلَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ(عليه السلام) فَقالَ لَهُ يا آدَمُ قُل: لاحَولَ وَ لا قُوَّةَ الاّ بِاللّه،فَقالَهافَذَهَبَ عَنهُ الوَسوَسَةُ وَالحُزن; رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: آدم(عليه السلام) از وسوسه و اندوهى كه مى يافت به خدا شكايت مى كرد، جبريل بر او نازل شد و گفت: اى آدم بگو: «لاحول ولا قوة الا بالله» حضرت آدم(عليه السلام) هم همين سخن را گفت و وسوسه و اندوهش برطرف شد».(6)
خواندن برخى از سوره ها يا آيات، از جمله سوره «يس » و سه آيه نخست سوره انعام از جمله عوامل زدودن وسوسه بيان شده است. گفتنى است كه در روايتى آمده است: «وَالمُصحَفُ فِى البَيتِ يَطرُدُالشَّيطانَ...; وجود قرآن در خانه شيطان را دور مى كند...».(7)
در بحارالانوار روايتى از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: «قَالَ: لَيسَ مِن مُؤمِن يَمُرُ عَلَيهِ أَربَعُونَ صَباحا اِلاّ حَدَّثَ نَفسُهُ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ وَليَستَعِذبِاللّهِ مِن ذلك; هيچ مؤمنى نيست مگر اين كه در هر چهل روز، دچار وسوسه مى شود،پس هرگاه وسوسه، رخ نمود دو ركعت نماز بگزارد و از وسواس به خدا پناه برد».(8)
سه روزه گرفتن در هر ماه و روزه ماه شعبان: «قالَ رسُولُ اللّه(صلى الله عليه وآله):مَن سَرَّهُ أَن يَذهَبَ كَثير مِن وَحَرِصَدرِهِ فَليَصُم شَهرَالصَّبرِ وَ ثَلاثَةَ أَيّام مِن كُلِّ شَهر; پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: هر كه از زودوده شدن بسيارى از وسوسه هاى دلش شادمان مى شود، ماه رمضان و سه روز از هر ماه را روزه بگيرد».(9)
البته در برخى از روايات، مطلق روزه از عوامل دور سازنده شيطان، شمرده شده است. «اِنَّ النَّبىّ(صلى الله عليه وآله) قالَ لاَصحابِهِ أَلا أُخبِرُكُم بِشَىء اِن أَنتُم فَعَلتُمُوه تَباعَدَ الشَّيطانُ مِنكُم كَماتَباعَدَ المَشرِقِ مِن المَغرِبِ، قالوا: بَلى، قَالَ(صلى الله عليه وآله): الصَّومُ يُسَوِّدُ وَجهَه ُ...; پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به ياران خويش فرمود: آيا شما را آگاه سازم از چيزى كه اگر آن را بدانيد، شيطان از شما دور گردد، مانند دورى مشرق از مغرب؟ گفتند: آرى. فرمود: روزه، چهره شيطان را سياه مى كند...».(10)
استعاذه پناه گرفتن و گفتن ذكرهايى است كه نشان دهنده اين پناه جويى به خداست.البته بدون هيچ ترديدى در اين جا به معناى پناه جويى از وسوسه هاى شيطان است; مانند گفتن:«أَعُوذُبِاللّهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم» يا اين كه قرآن مجيددر برابر وسوسه هاى شيطان دستور به استعاذه داده است: «وَاِمّا يَنزَعَنَّكَ مِنَ الشَّيطانِ نَزغ فَاستَعِذ بِاللّهِ اِنَّهُ سَميع عَلِيم; و اگر براى تو از ناحيه شيطان وسوسه اى رخ داد به خداوند پناه ببر كه او شنوا و داناست».(11)
در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «عَن أِبِى عَبدِاللّه الصّادِقِ(عليه السلام)قالَ قُلتُ :يَابنَ رَسُولِ اللّهِ اِنِّى أَجِدُ بَلابِلَ فِى صَدرِى وَ وَساوِسَ فِى فُؤادِى حَتّى لَرُبَّما قَطَعَ صَلاتِى وَ شَوَّشَ عَلَىَّ قِرائَتِى.قَال: وَ أَينَ أَنتَ مِن عَوذَةِ أَمِيرِالمُؤمِنينَ(عليه السلام)؟ قُلتُ:يَابنَ رَسُولِ اللّهِ عَلِّمنِى.قَالَ : اِذا أَحسَستَ بِشَىء مِن ذللك فَضَعَ يَدَكَ عَلَيهِ وَ قُل:...; كسى به امام صادق(عليه السلام) گفت: ترديدهايى در سينه و وسوسه هايى در دل خويش، احساس مى كنم، به گونه اى كه بعضى اوقات به قطع نماز و آشفتگى در قرائتم منجر مى شود.
حضرت(عليه السلام) فرمود: چرا، استعاذه اميرالمؤمنين، على(عليه السلام) را نمى خوانى؟ گفتم: شمابه من بياموزيد: هر وقت وسوسه اى احساس كردى دست بر سينه بگذار، و بگو: «بِسمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَلّلهُمَّ مَنَنتَ عَلَىَّ بِالايمانِ وَ أَودَعتَنِى القُرآنَ و رَزَقتَنى صِيامَ شَهرِ رَمَضانَ، فَامنُن عَلَىَّ بِالرَّحمَةِ وَالرِّضوانِ وَالرَّأفَةِ وَالغُفرانِ وَ تَمامِ ما أولَيتَنِى مِنَ النِّعَمِ وَالاِحسَانِ. يَاحَنّانُ،يَامَنّانُ، يَادائِمُ يَا رَحمَانُ، سُبحَانَكَ وَلَيسَ لِى أَحَد سِواكَ، سُبحَانَكَ، أَعُوذُ بِكَ بَعدَ هَذِهِ الكِراماتِ مِنَ الهَوانِ وَ أَسألُكَ أَن تُجَلّىَ عَن قَلبِىَ الاَحزَانَ; »(12)
حضرت فرمود اين را سه بار بخوان كه به كمك خداوند از وسوسه رهايى مى يابى و بعد از آن بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) صلوات بفرست.
«عَن أَبِى جَعفَر(عليه السلام)قَالَ: مَن سَبَّحَ تَسبيِحَ الزَّهراءِ(س)ثُمَّ استَغفَرَ ، غُفِرَ لَهُ وَهىَ مِأةُ بَالِّلسانِ وَ ألف فِى الميزانِ وَتَطرُدُ الشَّيطانَ وَ تُرضِى الرَّحمنَ; امام باقر(عليه السلام)فرمود: كسى كه تسبيحات حضرت زهرا(عليها السلام) را بگويد، سپس استغفار كند، خداى او را ببخشد. اين تسبيح، بر زبان صد تاست و در ميزان هزار. شيطان را مى راند و رحمن را خشنود مى سازد»(13)
«عن أَبِى عُبَيدَةَ الحَذّاء قَال: دَخَلتُ عَلَى أَبِى جَعفَر (عليه السلام)فَقُلتُ:بِأَبِى أَنتَ رُبَمَا خَلابِىَ الشَّيطانُ فَخبُثَت نَفسِى ثُمَّ ذَكَرتُ حُبِّى اِيّاكُم وَ انقِطاعِى اِلَيكُم فَطابَت نَفسِى فَقالَ:يَازِيَادُ، وَيحَكَ وَ مَاالَّدينُ اِلاّ الحُبُّ.ألا تَرى اِلَى قَولِ اللّهِ:اَن كُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحبِبكُمُ اللّهُ; ابوعبيده حذاء گفت: نزد امام باقر(عليه السلام) رفتم و گفتم: پدرم فدايتان باد، چه بسا شيطان با من تنها مى شود و روانم پليد مى شود، آن گاه علاقه و دلبستگى كاملم را به شما ياد مى كنم، روانم پاكى مى يابد. امام فرمود: اى زياد، دين به جز دوستى نيست. آيانمى نگرى به سخن خداوند متعال كه فرمود: اگر خداى رادوست مى داريد از من اطاعت كنيد در آن هنگام، خداى شما را دوست مى دارد»(14)
همان گونه كه قرآن مجيد «شفا» و درمان دردهاست، ذكر اهل بيت عصمت وطهارت(عليه السلام) نيز درمان دردها و وسوسه هاست: «قَالَ أَميرُالمُؤمِنينَ(عليه السلام): ذِكرُناأَهلَ البَيتِ شِفاء مِنَ الوَعَكِ والاِسقامِ وَ وَسواسَ الرَّيبِ وَ حُبُّنَا رِضَى الرَّبِّ- تبارك و تعالى-; امير مؤمنان على(عليه السلام) فرمود: ياد و ذكر ما اهل الببت، درمان ضعف مولود تب و درمان بيماريها و وسوسه هاى ترديدانگيز است و دوست داشتن ما خشنودى خداى تبارك و تعالى است.(15)
در اين زمينه روايت از شخص رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نيز هست در حديثى ديگر از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «أَلا فَاذكُروايَا أُمَّةَ مُحَمَّد، مُحَمَّدا وَ آلَهُ عِندَ نَوائِبِكُم وَشِدائِدِكُم لِيَنصُرَاللّهُ بِهِم مَلائِكَتَكُم عَلَى الشَّياطِينَ الَّذِينَ يَقصُدُونَكُم; اى امت محمّد، هنگام مصيبتها و سختيها محمّد و آل او را ذكر كنيد تا خداوند، فرشتگانتان را بر شيطانهايى كه قصد شما را دارند، پيروز كند»(16)
وسوسه يك حالت بى ثباتى است. انسان وسواس بايد به خويش تلقين كرده و اعتماد به نفس خود را بازيافته و بر اين حالت پيروز شود.
برخى از روايات، شيوه اعتماد به نفس و مقاومت در برابر شيطان و وسوسه هايش را به انسان مى آموزد: «عَن أَبِى بَصِيرقَالِ قُلتُ لَهُ: اِنَّهُ قَد أَلَحَّ عَلَىَّ الشَّيطانُ عِندَ كِبَرَ سِنِّى يُقَنِّطُنى. قَالَ: قُل: كَذِبَت يَا كافِرُ يَامُشرِكُ اِنِّى أُومِنُ بِرَبِّى وَأُصَلِّى لَهُ وَ أَصُومُوأُثَنِّى عليهِ وَلا ألبِسُ ايمَانى بِظُلم; ابوبصير گفت: به امام (عليه السلام)گفتم: شيطان مى خواهد با اصرار، مرا در كهنسالى نا اميد سازد، امام(عليه السلام) فرمود: به او بگو: اى كافر، اى مشرك، دروغ مى گويى. موكّدا من به خدايم باور دارم، براى او نماز مى گزارم، روزه مى گيرم، او را ثنا مى گويم و ايمان را با ستم آميخته نمى سازم».(17)
ابو بصير گفت: از وسواس پيش امام صادق(عليه السلام) گلايه كردم، امام صادق(عليه السلام)فرمود: اى ابو محمد، به ياد آور كه پيوندهايت در گور مى گسلد، دوستانت پس از به خاك سپردنت باز مى گردند، جانور از بينى تو بيرون مى آيد و كرم گوشت تو را مى خورد. بى ترديد، اين ها تو را آرامش مى بخشد. ابوبصيرگفت: به خدا سوگند، هرگاه چنين چيزهايى را ياد مى آوردم از اندوهى كه داشتم، آرام مى گرفتم».(18)
الف) از جمله دستورهايى كه در فقه روى آن تأكيد شده است اعتنا نكردن به شكهايى است كه متواليا بر انسان عارض مى شود: «قَالَ الرَّضَا(عليه السلام): اِذا كَثُرَ عَلَيكَ السَّهوُ فِى الصَّلوةِ فَامضِ عَلى صَلاتِك وَلا تُعِد; هرگاه فراموشيت در نماز، زياد شد نمازت را به پايان ببر و دوباره مخوان».(19)
ب) شناختن شكهايى كه اصلا اعتبار ندارد.
ج) خواندن نماز به جماعت.
د) مختصر خواندن نماز.
هـ) بازگشت به رفتار عمومى:
يعنى وسواسى بايد خود را خارج شده از اعتدال تلقى كند و براى عادى سازى رفتار خويش، به عملكرة مردم توجه كند و همانگونه كارهاى خويش را شكل دهد.

پي نوشت :

1. روزنامه ايران، سال اول، شماره 25، 30 سى ام بهمن 1373.
2. بحارالانوار، ج 88، ص 273.
3. سوره نحل،آيه99.
4. بحارالانوار،ج 63،روايت 105،باب3،ص268.
5. سوره اعراف، آيه 201.
6. ج 4، باب 47، روايت 1، ص 1228.
7. بحار الانوار، ج 92، ص 196.
8. ج 97، روايت 47، باب 59، ص 108.
9. بحارالانوار، ج 79، روايت 48، باب 59، ص 108.
10. بحارالانوار، ج 63، باب 3، روايت 140، ص 262.
11. سوره اعراف(آيه 200.
12. بحارالانوار، ج 95، باب 99، ص 137.
13. بحارالانوار، ج 27، روايت 55، باب 4، ص 94.
14. بحارالانوار، ج 27، روايت 55، باب 4، ص 94.
15. بحارالانوار، ج 26، روايت 2، باب 1، ص 227.
16. بحارالاول، ج 63، روايت 158، باب 3، ص 271.
17. بحارالانوار، ج 69، روايت 4، باب 31، ص 152.
18. كافى، ج 3، ص 255، روايت 20.
19. بحارالانوار، ج 88، باب 5، ص 272.

منبع: پایگاه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)